مقدمه
قال المعصوم (ع) حُسَينٌ اَحَبُ اَهلَ الاَرض الي اَهلِ الاَرض وَ اَهلِ السَماء.1يعني امام حسين (ع) محبوب ترين فرد زمين براي اهل زمين و آسمان است.
امام حسين (ع) فرزند رسول خدا (ص) و تربيت شدة خاندان وحي و بزرگ شدة دامان عصمت زهرا(س) است و اين فضيلت و عزّت آسماني از براي او بس است كه خود امام معصوم و زادة دو معصوم است. و او خود مستجمع جميع فضائل و كرامات است و از جنبههاي فردي و اجتماعي به كمال خود رسيد.و به قول ابن اثير اخسيكتي ازمورخان بنام دنيا"كانون همه فضيلتها و خوبيها بود."2
او وابسته به نظام رسالت و خود داراي مرتبت والاي آسماني بود چنانچه از جانب پيغمبر خاتم بسيار مورد تكريم و احترام واقع ميشد و پيامبر اكرم (ص) او را در جاي خويش مينشاند و به احترام او از جاي بر ميخاست و بر او كرنش ميكرد و ميفرمود :" حُسينٌ مِني و اَنا مِنْ حُسَينْو حُسَين سِبطُ مِنَ الاسباط4" يعني حسين از من است و من از حسين و حسين فرزندي از فرزندان من است.
امام حسين (ع) به شهادت دوست و دشمن از فضايل برجستهاي برخوردار بود و حتي دشمنان نسبت به حقانيت و كمال او واقف و معترف بوده و هستند وابن زبيركه ازياران معاويه بود بارها اين اقرار بر زبان جاري مي كرد وخطاب به معاويه مي گفت.:
اَنتَ تَعلمُ مِن هُما وَ ما هي3 تو خود خوب ميداني كه آنان يعني حسنين كيانند و حق خلافت از آن كيست ؟
ما اگر بخواهيم از ميان تاريخ مطلب قابل توجه و عبرت آموزي را بيان كنيم بدون شك از مهمترين حادثة آن سخن ميرانيم. و بحق جريان واقعه عاشورا يك چنين حادثهاي است كه مطالب عبرتآموز و پيام آور بسياري را در طول تاريخ بهمراه داشته و از آن نه تنها به صورت يك حا دثه بلكه يك فرهنگ و تراژدي بايد عنوان و مطرح نمود.
عاشورا منشأ تحول تاريخ بود و تا عالم باقي است، امواج پر تلاطم آن همه جا را فراگير خواهد بود. و از اينكه در ميان روزهاي قدسي دنيا ، عاشورا نقطة عطف قرار گرفته به اين دليل است كه عاشورا نمايشي عظيم از همة خوبيها و درسها و نكتهها بالاخره ارادههاي آهنين بود كه تمامي اصول و فروع زندگي را در بر گرفته است.
فردريك جيمس ميگويد : درس امام حسين (ع) و هر قهرمان شهيد ديگري اينست كه در دنيا اصول ابدي عدالت و ترحّم بشر و محّبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند. و همچنين ميرساند كه هر گاه كسي براي اين صفات ابدي مقاومت كند و بشر در راه آن پافشاري نمايد آن اصول هميشه در دنيا باقي و پايدار خواهد ماند.4
امام حسين (ع) به همة ملتهاي رنجديدة عالم آموخت كه با استعمار مبارزه كنند و در برابر زالو صفتان طماع كه همه چيزشان را هدف گرفتند ، ايستادگي نمايند و خود را ا ز استعمارزدگي و فلاكت نجات دهند و از فرومايگي و دريوزگي بپرهيزند و همواره مناعت طبع و همّت عالي در پيش بگيرند.
درس اساسي مكتب امام حسين (ع) درس اسلام راستين است تا مردم را عملاً براه خدا بكشاند و از بندها و قيود مادي رهايشان سازد. و بالاخره آنكه اين نهضت جهاني عاشورا فصل الخطاب تازهاي در تاريخ اسلام بود تا ثابت كند كه خون بر شمشير پيروز است و ظلم و فساد گسستني و نابود شدني است. با قيام او شالودة خروج بر يزيديان و قيام بر عليه ظالمان فراهم شد و بدنبالش قيامهاي بزرگي درطول تاريخ چون توّابين ، قيام مختار وقيام ابي عبيده ثقفي -جمال عبدالناصرو... ودرزمان معاصرانقلاب اسلامي ايران رقم خورد كه ريشه امويها ويزيديان زمان را خشكاند.باذكراين مقدمه كوتاه شايسته ديدم كه به مهمترين ركن وهدف قيام امام حسين(ع)بپردازم.باشد كه موردتوجه وعنايت وبهره برداري قراربگيرد.
دراين نوشتاربه ضرورت اختصاربرآنيم كه به مهمترين هدف قيام امام حسين (ع)كه همانا احياء دين ازجمله درشاخصه هاي برتري چون اقامه نمازو...است بپردازيم.
احياء دين
امام حسين (ع) با قيام خونين خود دين را احياء كرد و اركان دين را حياتي تازه بخشيد و اسلام را كه تا قبل از آن يك شكل ظاهري صرف داشت روح و جان تازه بخشيد و حقيقت
دين را در همه عالم تچلّي داد. او در كربلا نمودارهاي ديني فراواني را به جا گذاشت و در واقع يك توحيد عملي و تجسّم عيني از آن ترسيم نمود و اركان آن را استحكام بخشيد.
قيام امام حسين (ع) نه براي انتقام بلكه براي انتقاد عملي نسبت به عملكرد شوم يزيد بر پاشد كه همواره بر دين ضربه ميزد و جعل دين و سبّ علي (ع) را رواج داده بود. و اين جريان ميرفت تا جائي كه نگراني ياران و شيعيان امام را فراهم كرده بود.چنانچه انس بن مالك بر اين وضع ميگريست امّا چارهاي جز سكوت نداشت. بنابراين امام حسين (ع) ديد كه معاويه و پسرش مكتب را به نابودي و مسلمانان را به انحراف ميكشانند با عزمي جزم و ارادهاي قوي واردميدان شد. و با خون خود درخت اسلام را آبياري كرد و باگفتار و هشدار و وعظ و رجز خويش روح وحيات تازه اي به كالبد دين بخشيد.چراكه مي ديد: " وَ علي الاِسلام والسلام اِذ قَد بَليت الاُمه بَراعَ مِثلَ يَزيد " 5 بايد فاتحه اسلام را خواند آنگاه كه امت اسلام به والي و حاكمي چون يزيد مبتلا گردد.
گر نبود حسين نامي ز اسلام نبود ز خداوند و ز احمد ز علي نام نبود
امام حسين (ع) در راه استواري دين از تنهايي و غربت بيم نداشت و هيچ غم و مشكلي او را از آرمانش جدا نساخت و در طول راه از شمشيرهاي آخته نهراسيد. و بدين طريق درس استواري و دينداري را بهمگان آموخت و اساس كلُ يومٍ عاشورا و كُلُ اَرضٍ كَربَلا رابرهمين مبنارقم زدودرهمين مكتب است كه برادرش ابوالفضل تحت تعليم حضرت در رجزها و جوهرة كلامش بر همين محور تكيه ميزند وخطاب به دشمن درميدان كاروزارآنگاه كه دست چپ نازنينش راقطع كردند فرمود :
وَ الله اِنْ قَطَعتُموا يـَــــميني اِنــي اُحامي اَبداً عَن ديني
وَ عَن امــــام الصادق يَقيني نــجل النَبيُ الطاهِرُ الاَميني
اِن كانَ دينَ مُحَمَد لم يستقم اَلا بقتلي فياسيوف خذيني6
بخدا قسم كه اگردست راستم رانيز از بدنم جدا سازيد تا ابد از دينم حمايت خواهم كرد وبدنبال امام برحق وصا دق خويش( حضرت حسين(ع) كه پشت سر پيغمبر طاهر امين است)حمايت خواهم نمودو اگر دين جدّم محمّد (ص) جز به كشته شدن من استقرار نمييابد پس اي شمشيرها مرا دريابيد.
وبرادرزاده نوجوانش مرگ رادراين راه "احلي من عسل"مي خواندوفرزندجواانش سلامت دردين وحفظ آن را براي درآغوش كشيدن مرگ شرط لازم ميشمرد وازپدربزرگوارش مي پرسد"ابسلامه من ديني؟"
بنابراين يكي ازعلل قيام آن حضرت همين بود كه يزيد علناً به مخالفت با دين ميپرداخت و به كارهاي زشت خويش چهره و ظاهر ديني ميبخشيد و با وقاحت تمام آن را از متن دين معرفي و از طرفي باژستي حق بجانب داد مبارزه با فرزند پيغمبر سرداد و خود زمينه براي جنگ با حضرت را فراهم كرد.از آنجا كه شهر مدينه آن وقت پايگاه ثقل امام حسين (ع) بودو مردم نيز پروانهوار گرد آن حضرت جمع ميگشتند حضرت را به كوفه دعوت كرد و به صحرايي تفتيده ولم يزرع وبدون آب(عليرغم وجوددونهر) وبدوراز وطن منزل داد.تا درغربت وتنهائي وبدور از چشم يارانش با او به جنگ در آيد. طبري و ديگر مورخان در اين باره چنين درج ميكنند:((هنگامي كه واليان كوفه اطلاع يافتند، حسين با يزيد مخالفت كرد و مكّه را پايگاه خود قرار داد نامه دعوت براي او فرستادند و بنابر شواهد تاريخي دعوت كوفيان از امام(ع) علت اصلي قيام نبود بلكه فقط اين امر جنگ را در كوفه به جريان انداخت. و اين جنگ چيزي بود كه در هر شرايطي بالاخره بايد رخ ميداد و بطور اجمال بايد گفت كه علّت اساسي اين قيام، ضد ديني ها و مخالفتهاي علني يزيد با مقدّسات بود چنانكه امويان از همان زمان خلافت حضرت علي (ع) مزورّانه به حكومت ميپرداختند و چهرة پليد خويش را در نقاب دين مي پوشاندند و در زمان امام حسن (ع) نيز معاويه با ظاهر الصلاحي و شيادي تمام به حكومت مداري پرداخت كه به جهت نابخردي مردم و عوامفريبي معاويه زمينه براي قيام فراهم نبود.. امّا يزيد كه مردي سفاك وخشن بوداين بي ديني هاومخالفت ها وجسارتهاراعلني ساخت چنانكه مستانه مي سرود:
لَيتَ اَشياخي بِبَدر شُهدوا وَقعه الخَزرج مِن دمع الاسل
لَعبـت هاشم بالمـلك فلا خبر جـاء ولا وحــي نـزل7
يعني:اي كااش پدران من از سرزمين بدر سرمي كشيدند.و اين واقعه خزرج ( كوفه )راميديدند. وهاشم عبد مناف جدّ پيغمبر همه گفتههايش در حالت لهو و لعب صادر شد و الا نه خبري از آن سرا آمد و نه وحي اي نازل شد ؟
و امام حسين (ع) كه نامش با رشادت و جنگجوئي و دلاوري همراه است براساس امرخداكه فرمود: " وَ قاتِلوهُم حَتي لاتَكونَ فِتنَهً وَ يَكونُ الّدينَ لله " 8
براي رفع فتنه اشرارودشمنان دين وبقاي دين خدا(اسلام) وارد ميدان شد. طبق آيه شريفه هدف اصلي در اين جنگ دفاع از مصالح دين خدا و برپائي عدل و دفع ظلم بود تا كلمه الله را بر بلنداي هستي همواره متعالي نگاه دارد.
چنانكه حضرت فرمود : " وَ الله اِني لارجوا اَن يَكونَ ، ما اَرادَ الله بنا خيرا قَتلُنا ام ظفرنا " 9
..به خدا قسم كه من بدنبال آن چيزي ميروم كه جزرضاواراده الهي در آن حاكم نباشد حال در اين راه كشته شويم يا پيروز گرديم .
ونيزدراين مقطع اززمان ودراين اوضاع حاصله ازظلم وبيدادامويان بااين اعتقاد كه"وعلي الاسلام ا لسلام اذقدبليت الامه براع مثل يزيد"درحالي كه تكيه برشمشيرش زده بود فرمود :
" فَما وَجَدتَني سَيفي الا الجَهاد اوالجحود بما جاء به مُحَمَّد (ص) "10
يعني فلسفه داشتن شمشير بدست من چيست جز آنكه با آن بجنگم و در غير اين صورت به آنچه از جانب محمّد (ص) بما رسيده منكر گردم ....وبالاخره حجت رابرهمگان تمام ساخت كه هيچگاه نبايد باهيچ يزيدي درهيچ زمان سرسازش فروآورد وخاموش نشست.
بنابراين نتيجه ميگيريم كه هدف اصلي قيام امام حسين بر مبناي همان هدايتگريهايي بودكه درراه دين رقم خوردوهمه جانفشاني هاازبراي اقامه حدود ومباني همان ديني بوقوع پيوست كه ازجد بزرگوارش به امانت گرفت وبراي تاريخ بارمغان آورد. و شالوده و اساس قيام خود را چنان ترسيم كرد كه حتي عزاداري و اشك پيرامون آن نيز بر محور دين قرار بگيرد و يادونام عاشورا بعنوان يك مكتب زنده وپاينده همواره ودرطول تاريخ غقلت ها و بدعت ها وسستي هاي دردين را بزدايد...والبته دركنارآن درسهائي بزرگ وماندگار كه همه فارغ از آمال دنيوي و خواستههاي نفسا ني خويش در راستاي اقامه عدل و احياي حق و اعلاي كلمه الله حركت كنند و دراين راه ازنثار جان و مال دريغ نورزند..
براين اساس ايثارو شهادت در كربلا خود جلوه اي ازعبادت و نمايشي عظيم از صلابت ديني وخود مملو از صحنههاي عبادي بود.
براين اساس اهتمام حضرت به امراقامه نماز آنهم دردل لشكرودرگرماگرم جنگ باآن خستگي وجراحت و در بياباني تفتيده باآن حال تشنگي مفرط آنهم درمحاصره لشكري بيرحم و متجاوز..همه وهمه براي حفظ وحراست ازدين ودينداري علي الخصوص اين ركن ركين دين رقم خورد. واين در حالي بودكه تيرها ميباريدو سعيدبنعبدالله و عمربن قرظه كعبي در اطراف حضرت پاسباني ميدادند وابوثمامه صاعدي خود را سپر حضرت قرار داده و همه تيرها را بجان خريد و تا آخر نماز دوام آوردوبالاخره به شهادت رسيد. و ديگر نمازها يي كه در منزلگاه عسفان و ذات الرقاع و بطن الشمل برپا شد آنگاه كه در آن برخي ياران حضرت نيز به شهادت رسيدند. .
قال الله تعالي: "حافظواعلي الصلوات والصلوه الوسطي"11
وازآنجمله است فرصت خواستن حضرت(ع) ازدشمن در آن شب شيدائي عاشوراكه همه اهل حرم ويارانش دست جمعي تابه صبح به عبادت ورازونيازباخدابپردازند..."توخودحديث مفصل خوان ازاين مجمل"
اندر آن شب كه شب عاشورا بود ماه تا ماه سراسر شور بود
شاه دين در خيمه با اصحاب راد در نياز و ناز باربّ العباد
و...اينهمه ازبراي آن تحقق يافت تا همواره بعنوان درسي ماندگار براي همه كساني كه عزاداري وسينه زني وتوسل به خامس آل عباراافتخارخودمي دانندباقي بماند....
و بالاخره نماز مخصوصي كه اركان خاصي داشت و آن تكبيره الاحرامي بود كه به هنگام فرود آمدن از مركب ادا شد و قيام آن پس از افتادن بر خاك بود و ركوعش با خون و قنوتش با زمزمههاي آرام ملكوتياش همراه بود و سجدهاش با چهرهاي گلگون بر خاك گرم كربلا برپا شد و بالاخره تشهد و سلامي كه همزمان با خروج روح از بدنش اداء گشت.
سبـب عـزّت موجـود نـماز اســت زيـنت درگــه معبـود نــماز است
روز وشب گر بر حسينبن علي گريه كني شرط اول آنكه دهد سود نماز است
ايثاروفداكاري
سخن پيرامون يارا ن امام حسين (ع) در كربلاست آن عيّاراني كه با گزينش و انگيزش الهي در تكاپوي دين خدا به كربلا شتافتند.ودر طول طريق و عرصههاي مختلف جنگ حضرت را ياري كردند. و اين آزمون بزرگ وآن صحنه هاي پر شور عاشورا را با سر بلندي تمام پشت سر گذاشتند.قيام امام حسين (ع) ،همان جهادبعنوان صحنه آزمون الهي بود تاياران واقعي وافرادناب رابرگزيند ونيزدانشگاه سياري كه جوهره ناب افرادرادرطول تاريخ كشف كندو بپروراند...
اگرچه اين افرادازجهت عده وعده بسان جان نثاران دركربلا دراقليت باشند امّا همان اندك با آن قدرت ايماني كه داشتند لشگرسياه دشمن را به لرزه درآوردند. آنهاهمان كساني بودند كه حضرت درباره شان فرمودند:
" اِني لا اَعلَمُ اَصحابَ اوفي وَ لا خَيراً مِنْ اَصحابي فَجزاكم الله مِني خَيرُالجزاء "12 يعني من ياراني باوفاتر و نيكوتر از اصحاب خويش سراغ ندارم پس خداي شما را از جانب من جزاء خير عطا كند.
ودرمقابل بايد تأسف و حسرت خورداز آنهمه ديدگان ناظري كه بسته ماندندوزبانهاي گويايي كه به سكوت نشسته ويابه خيل دشمنان پيوستند اگرچه به گفته فرزدق دلهايشان باحضرت بودامادرعمل بدنبال منافع ومصالح دنيويشان بوده شمشيرهايشان رابرعليه فرزندپيغمبرآخته ساختند...
البته با اندكي دقت به متون تاريخي در مييابيم كه ياران آن حضرت به 72 تن محدود نميشوند اگر چه ياوران ناب وبرگزيده اش به كربلا آمدند امّا بسياري از آنها بجهت محدوديتهاي زماني و مكاني و عدم اطلاع و....از كاروان عقب افتادند و چه بسيار افرادي كه در زمانهاي بعد و قرنها بعددرطو ل تاريخ به خيل عاشقان ودلدادگانش پيوستند.
و اين دوستي واظهار علاقه بين مسلمانان و امام حسين (ع) امري است ذاتي و ريشهداركه به اقراردشمناني چون خودمعاويه "ياران آن حضرت چنان دركنارش وا له وسرگشته بودندكه گويي مرغ اقبال بر سر آنها نشسته است. و اين موّدتها و عشقها درجان افرادودردل تاريخ ريشه دوانيده وسال به سال دروجودجانهاي مشتاق رو به فزوني يافت .و درگذرزمان عشقها عميق وگسترده گشته وباآشكارشدن ابعادمظلوميتهاي حضرت خون دررگهاي مشتاقان بجوش آمده وغيرت مردان خدابه خروش.براين اساس در تداوم خط سرخ حسيني و به حمايت از قيام خونين آنحضرت در طول تاريخ انقلابها و شورشها و جنگهاي فراواني در برابر طاغيان وياغيان ستم دوزبسان قيام تودههاي كثيري ازمردم عراق و حجاز و ايران و گروه يالثارات و نيزقيام مختار ثفقي و تواّبين در برابر حكومت برپا شدتاآنكه نسل يزيديان و سلطنت مرگبار امويان را از ميان برچيد .
دراين گذارلاز م ميدانم كه بطوراختصاربه شرح حال ووفاداري برخي ياران جان نثار حضرت ونيزارتباط عميق روحي آنهاباامام برحقشان كه درمقاتل ومنابركمترازايشان نامي برده مي شود بپردازم....
1-يكي از آن ياران عمربن قرظه انصاري بود كه عليرغم شهيد شدن برادرش علي بن قرظه در كربلا هيچ سستي ورخوتي از خود نشان نداد و بلكه خود علاوه بر اصرار امام مبني بر بازگشت به مدينه با تمام صلابت در كنار امام ايستاد تا آنكه در روز عاشورا به فيض شهادت نائل شد. اوآنگاه كه بخون خويش غلطان گشت و امام (ع) رابه با لينش يافت در حالي كه جانش ازبدن خارج مي شد به حضرت عرض كرد :
" هَل اوفيتُ يَا بنَ رَسول الله " آيا توانستم به عهدخويش در حق شما وفاداري كنم؟ حضرت پاسخ داددند :" نَعَمْ اَنْتَ امامي في الجَنه فاقر رَسول الله مِني السَلام وَاعلَمَهُ اني في الآثر"13 آري تو پشت سر من در بهشت خواهي بود پس به پيغمبر از جانب من سلام برسان و به او نويد بده كه من بزودي به شما ملحق خواهم شد....
2-يكي ديگر از ياران باوفاي حضرت محمدبن بشير حضرمي (نعماني) بود. او با آنكه دو فرزندش درچنگال لشكر ابن سعد اسير شدند لحظهاي از امام جدا نگشت و بدنبال امام كه به مدينه برگردد از حضرت جدا نشد و گفت:" من جان فرزندانم را مانند جان خود در راه خدا فدا ميكنم و به هيچ وجه از شما جدا نميگردم و اگر جدا گردم خود را سزاوار آن ميدانم كه در چنگال درندگان قطعه قطعه شوم"14 آنگاه امام به او مبلغي داد تا در اختيار كساني قرار بدهد كه بطريقي فرزندش را آزاد كنند.
3-نافع بن هلال يكي ديگر از ياران باوفاي آن حضرت بوداو با آنكه نامزد داشت و همسرش نيز ازرفتن منعش مي كردعليرغم مخالفت شديدحضرت بدنبا لش به كربلا شتافت وعشق پايداررابراحساس گذراترجيح داد و با آنكه امام در شب عاشورا به او خطاب كردكه برگرددو به امرعروسي خويش بپردازد، اما لحظه اي ازياريش دست برنداشت ودرروزعاشورا بعدازدفاع جانانه وجانفشاني ها به فيض شهادت نائل آمد.15
4-از ديگر ياران جُون غلام سياه حضرت بودكه تاآخرين ساعت دركنارمولايش باقي ماند و درركابش جنگيدوبه شهادت رسيد.واين درحالي بودكه امام(ع) او رادر راه خدا آزاد وازاو اعلام رضايت نمودواصرا رفرمودكه به مدينه برگرددوبه زندگي آزادانه خويش بپردازد با گريه و زاري ازاو خواست كه در كربلا بما ند و او را ياري نمايد و خطاب به مولايش چنين گفت :
"وَ الله لااَفازَفَكُمْ حَتي يَخْتَلِطُ هذا الدَمُ الَاسْوَد مَعََ دمائِكُمْ "16 بخدا قسم كه از تو جدا نخواهم شد تا اينكه خون سياهم با خون پاك شما آميخته گردد.
5-وبالاخره عبدالله بن مسلم كه همراه پدرش به كربلاآمدتابياري امامش بشتابد. و اين درحالي بودكه امام (ع) نيز به او تأكيد كرد به مدينه برگردد و دست مادرش را بگيرد و او را از تنهايي نجات دهد امّا نپذيرفت و گفت بخدا قسم كه من از آنها نيستم كه دنيا را بر آخرتم برگزينم. 17
هدايتگري
اسلام معجزهاي است بس بزرگ كه با تعليمات روحياش انسانهاي بس مستعّدي را متحول و افق فكريشان را روشن ساخته تاازمحدوده دنيا پافراتر نهند و دلها را با معنويات پيوند دهند. اگردرست به ابعادقيام امام حسين (ع)بنگريم هرچه مي بينيم هدايتگري است و ارشادكه در قالب موعظه و رجز و ارائه كرامات و اتمام حجت ها توسط حضرت درلحظه لحظه قيام بروزكرده وتجلي يافته بود..
شكي نيست كه قيام حضرت براي بيداري نسلهاي غفلت زده بشر و بيدا ري وجدانهاي خفته وهدايت جاهلان برپاشد ومهمترين ارزش علمي حماسة عاشورا همين بود كه با تعليمات هدايتگرانه اي همراه بود و در چنين مكتبي بودكه ياراني چون بريز و زهير و حبيب و مسلم تربيت شدند تا در راه اعلاي كلمه حق از همه چيز خود گذشته واز حضور در ميدان جنگ و مرگ درراه خداابائي نكنندو زرق و برق دنيا ووعده ووعيدهاي دشمنان درچشم ايشان خواروكوچك آيد..
چنانكه بر پائي نماز جماعت بهمراه لشكر حرّ و فرستادن حبيببن مظاهر براي موعظه در دل دشمن و نصيحت ايشان در قا لب رجز و...همه و همه در همين راستا رقم خورد.
تأسيس كربلا نه فقط بهر ماتم است دانشسراي مكتب اولاد آدم است
وبراين اساس حضرت درحين جنگ به معرفي خود و نيز خاندانش ميپرداخت تا آنها را از جهل و غفلت برهاند و حجت خويش را بر آنها تمام سازد. چنانكه در حين جنگ خطاب به لشكر دشمن مي فرمود:
اَيُهَا الناس اَسْمَعوُا قولي وَ لا تَعْجَلوُا حَتي اَعْظَكُمْ بِما بِحَق يكم وَ حَتي اَعْذَر اِلَيْكُمْ "18
اي مردم به سخنانم گوش فرا دهيد و دراقدامتان عجله و شتاب مورزيد تا آنكه شما را بر آنچه حق است موعظه نمايم. و اين طريق را زينب (س) وام كلثوم وامام سجاد(ع)در طول اسارت در پيش گرفتند و بدينوسيله توانستند افراد بسياري را متحول ساخته زمينه را براي مخالفتها و شورشهاي مردمي بر عليه دربار فراهم سازند.
بنابراين برخوردهاي كريمانه امام با دشمن و هدايتگريها در دل دشمن واستقبال از حرو... همه وهمه دراين راستا رقم خورده بود.چنانكه توانست انقلاب دروني در افراد بپا كند و آتش عشق درنهادياران برافروزدو رقّت قلب و عذاب وجدان در دل برخي افراد دشمن(كه زمينه هدايت داشتند وازسرجهل وغفلت وفريبهاي يزيديان به ميدان آمده بودند) ايجاد نمايد. واين همان سبيل رشاداست كه حضرت جلوي پاي همه حتي دشمنان قراردادو طريق هدايت رانشان ايشان داد.وفرمود:
" اَنَما اَدْعوُكُمْ الي سًبيل الرِشاد فًمًنْ اًطاعَني كانَ مِنَ المر شدين وَ مَنْ عَصاني كانَ مِنَ المُهْلِكين " 19 يعني: من شما را به راه سعادت و رشد دعوت ميكنم پس هر كدامتان از من تبعيت كند از هدايت شدگان خواهد بود و هر كس از من سرپيچي نمايد از هلاك شدگان.
من آنچه شرط بلاغ است باتومي گويم توخواه ازسخنم پندگيرخواه ملال
و در اثر همين هدايتگريها وگفتارهاي زلال و هدايت بخش و روشنگرانه حضرت بودكه حربعنوان اول من ظلم دركربلا كه راه رابر خاندان پيغمبربسته وزهير كه خود عثماني بود و از خاندان علوي تبري مي جست ونيز چند تن ازلشكريان حروابن زيادباآن موقعيت خوبي كه درآن لشكر داشتند متحول شده واز همه چيز خود گذشتند و با روحي آزاد به جمع ياران حضرت پيوسته و به فيض شهادت نايل گشتد.
علاوه براين هدايت تاريخ وروشنگري نسلها رابدنبال داشته ودلهاي زنگارگرفته آدميان رابراي هميشه صيقلي داده وبراي هميشه پرده ازاسرارحقيت برداشته و قلوب غفلت زده بشررا درسوداء تاريخ بيداروچهره واقعي حق وباطل را پديدارواهل بطلان وفجور را رسواو چشمان حقيقت بين عالم را به خود خيره ساخته است...
نازم آن آموزگاري را كه در يك نصف روز دانــش آمــوزان عـالم را چنين دانـا كند
ابتــدا قانون آزادي نـويسد در جهان بعد از آن با خون هفتادو دو تن امضا كند
عقــل مات مـاند ز دانـشگاه سيـار حسين چون كه او غوغا همي در صحنه دنيا كند
اصلاح گري
مي دانيم كه جايگاه مصلحون در قرآن واسلام جايگاه رفيعي است و امام حسين (ع) در چنين جايگاهي به رشد و تحول در بشر واصلاحات ديني وهدايت وحركت وتعالي نسلهاو همچنين ايجادامن براي مظلومين وآزادي براي زندگي برتر ا نسانها قدم برداشت .
امام حسين (ع)درست در زماني واقع شد كه بدعتها و دين زدائي متن دين وجامعه را فرا فراگرفته بودو ميرفت كه كج انديشيها و معضلات بكلي مردم را به تباهي كشانيده تاريخ را منحرف ودين را وارونه سازد وتنها جلوه و چهره نامتناسبي ازدين باقي بگذارد. وبدعتها دامان دين رافرابگيرد و حقيقت دين رابكي به نابودي بسپارد.
برااين مبنا بودكه حضرت بااحساس تكليف ديني واردميدان كاروزارشد وعلم مخالفت را برداشت ودرمقابل كفروظلم ونفاق ايستاد چنانكه دربيان فلسفه قيام خونينش مي فرمايد:
" اني لم اخرج اشراً و لا بطرا و لا مظلما ولا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي و ابي علي بن ابيطالب "20 من نه از سر شرور و طغيان و نه ازبراي ظلم وفساد خروج كردم بلكه آمده ام تا اصلاح درانديشه وكردار امت جدم و پدرم علي (ع) ايجادنمايم. .
اين امربعنوان برترين محوروفلسفه همه قيامهاوحركتهاي انبياء و اولياء الهي درطول تاريخ ازجمله جدوپدربزرگوارش بوده است. چنانكه خرافات و كجرويها و بدعتها و انحرافات در هر زماني زمينه براي اعتراض و مخالفت و قيام ايشان فراهم ميساخت وآنها هيچگاه در برابر انحرافات موجوساكت نمينشستند . در زمان امام حسين (ع) نيزشدت اوضاع چنان
بودكه انحرافات فضاي تنفس را براسلام ومسلمانان تنگ كرده و انحرافاتش تابدانجا پيش رفته و شدت گرفته بود كه مرزهاي دين رادرنورديده و افرادرامنحرف ساخته وحتي آنهارابه رويارويي با امام زمانشان برانگيخته بود.
بنابراين امام (ع) در نامهاي خطاب به مردم بصره در همان ابتداي راه مرقوم فرمود ند:
"انا ادعوكم الي كتاب الله و سنته نبيه فان السنه قد امينت و ان البدعه قد احييت و ان تسمعوا قولي وتطيعوا امري لهداكم الي سبيل الرشاد انما ارجولاحياء معالم الحق و امامه البدع" 21
من شما را دعوت ميكنم به كتاب خدا و سنت پيامبرش كه سنت ها مرده و بدعتها زنده گشته اندپس اگربه سخنانم گوش فرا دهيد واز امرم اطاعت نمائيد شما را به طريق رشد و تعالي هدايت خواهم كردكه همانا من براي احياء معالم حق و محو بدعتها بپاخاسته ام...
افشا گري
در گذر تاريخ ، ظلم نابكاران در پس پردهها مستور ماند و مردمان در حجاب غفلت خويش فرو مانده و هر آينه ميرفت كه حق به باطل و باطل به حق جلوه گر شود و مردم نا بخرد براي ابد در هالهاي از سكوت فرومانند . امام حسين (ع) با آوردن زن و فرزند خويش به كربلا برآن بود كه به رسوا سازي ظا لمان و افشا ي ظلمشان درهمه صحنه هاي كربلا و مخالفت علني خود باآنها بپردازد .ونيزبا گفتارها ورجزها وشهادت وايثاردرقالب جنگ پرده ازچهره كريه فاسدان زمان بردارد و قلعه ظالمان را فرو ريزد وباآشكارسازي دروغ وفريب ونيرنگشان درميان هاله اي ازسكوت مرگبار ناظران آنها رابراي هميشه تاريخ رسواساخته بدينوسيله ذات نا پاك اشباه الرجال را علني وآشكارنمايد.
در كرب و بلا چون علم افراشت حسين از مسلخ خون نخل وفا كاشت حسين
تـا عــدل بسـاط گسـترده در عـــالـم از چـهرة ظلم پرده بر داشت حسيــن
بنابراين وقتي كه رجز ميخواند پرده از ابعاد ظلم دشمن بر ميداشت و دراين مكتب همگي به رسوا سازي ظالم پرداخته و رزمندگان جان بركفش نيزبسان مولايشان قبل از آغاز هر گونه درگيري با دشمن به رجز خواني و معرفّي خود وسبب ونسبشان با امام برحقشان مي پرداختند تاهم آنهاررا نسبت به آنچه كه درپيش رويشان است آگاه وواقف سازند و هم انظار تاريخ رانسبت به اين قوم شقي به شهادت و قضاوت بطلبند.
و درست برهمين مبنا بود كه به اهل حرم نيزاذن مي داد كه صدا به العطش بلند كننداماهيچ از گرسنگي دم نزنند و قنداقة علي اصغر را به آغوش گرفته و در آن پيچ و تاب جنگ به ميدان مي برد تاازدست دشمن سيرابش سازداماچون باجوات مذبوحانه واقدام ناجوانمردانه آنهاوربرو مي شود شقاوت وپليدي وعنادشان باآل رسول(ص) رابراي همه تاريخ افشاء مي كند. ونيز آنگاه كه بااصراراز دشمن ميطلبيد كه از حريمش دور شوند و آنها را به وجدان عربيتشان سوگند ميدهدباآنكه ازشقاوت ايشان آگاه بود ومي دانست كه به خيمه گاهش يورش خواهند برددرواقع مي خواهدكه هم آنها وهم ديگران را به نهايت پستي وننگ و پليديشان واقف سازد.
درس آزادي از آن رو ساخت توأم با عمل تا خيانت پيشگان را در جهان رسوا كند
و در تداوم آن راه زينب كبري و ام كلثوم(س) وامام سجاد (ع) با صلابتي چون كوه در طول مسير اسارت وكناردروازه شام ودرمجلس يزيدو نيزدر طول راه كوفه باسخنرانيهاي آتشين وافشاگرانه خويش وبرانگيختن عواطف واحساسات جمع حضار كه به دعوت ابن زياد براي تماشاي اسراء گردآمده بودند به رسوا سازي ظا لم پرداخته وپرده از رخسار پليد دشمن برداشتندودرنتيجه مرزميان حق وباطل رادركربلا ودرهمه زمانها روشن و زمينه رابراي بيداريها ومبارزات بعدي تا محوابدي ظلم وستم از صحنة روزگاروپاك ساختن زمين را از لوث وجودشان براي هميشه فراهم ساختند.
عزّت و آزادگي
امام حسين (ع)فرزند پيغمبر (ص) است و عزّت آسماني او و خاندانش از ناحية خدا نشأت گرفته و چنين انسان بزرگي هرگزنميتواند با فرد پستي چون يزيد دست بيعت دهد . او كه جنگ در برابر ظالمان را وارث مجد و عزّت ميداند چگونه ميتواند در برابر ظلم يزيد سكوت نمايدوبه آنها دست بيعت دهد.چنانكه در جواب نامه والي مدينه درخصوص درخواست بيعت يزيدقاطعانه نوشت:
" نَحنُ اهل بيت النبوه و معدن الرساله و يزيد فاسق شارب الخمر و مثلي لايبابع مثله -هيهات منا الذله يا بي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون- لا و لله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افرّ منكم فرار العبيد"22
ما خاندان پيغمبر و معدن رسالتيم در حالي كه يزيد مردي فاسق و شارب الخمر است پس مثل من با مثل او بيعـت نخواهد كرد.ذلت از ما دور باد كه خدا و رسول و همه مؤمنين ماراازآن محذور داشتهاند. نه به خدا قسم كه با شما دست بيعت نخواهم داد و از شما بسان بردگان نخواهم گريخت .و در رجزهايش دردل جنگ خطاب به دشمنان مي فرمود :
الموت اولي من ركوب العار والعار اولي من دخول النار
مرگ براي من بسي برتر از ننگ بيعت با شماست امّا براي شما دشواري پذيرفتن شروط من برتر از جهنمي شدن خواهد بود .
بزرگ فلسفه شــاه ديــن اين اســت كه مرگ سرخ به ز زندگي ننگين است
بنابراين سعادت واقعي انسان همين است كه بسان حسين (ع) آزادانه در راه حق قدم بردارد و از خود برهد و به خدا بپيوندد و عزت آسماني از براي خويش كسب نمايد . و چنين عزتي هيچ گاه با حربههاي دشمن دون وياكشته شدن از بين نميرودبلكه جاودان وپايدارباقي خواهد ماند.
در دفتر آزادي نام تو به خون ثبت است شد ثبت به هر دفتر با خون تو عنوانها
وشكي نيست كه امام حسين (ع) اين عزّت آسماني را مرهون همان ظلم ستيزي ها ست .. و اين چيزي است كه امام حسين (ع) با خون خود و هفتاد و دو تن از يارانش جستجوكرد و تا دهر باقيست نام او به آزادگي و عزّت پايدارخواهد ماند . چنان عزّت جاودانه اي كه در خاندان وبازماندگانش به وديعت نهاده شد تا در آن شرايط تشنگي و گرسنگي تن به مذلت نسپر ند و غذاهاي مردم كوفه و نان و خرماي شاميان در ميان راه را به پيشانيشان بزنند و بگويند ما فرزندان پيغمبريم و صدقه بر ما حرام است و اين صدقه بر شما گوارا وشايسته است .ونيز فارغ از همه غمها و داغها ، چنان خطبههايي غرّاء بيان كنندكه همه درباريان را به رسوائي بكشانندو در اين راه باآزادگي و عزّت بايستند تا به سرمنزل مقصود برسند.
هر كه پيمان با هو المعبــود بست گردنش از قيـد هر موجود رست
ما سوي الله را مسلمان بنده نيست پيش فرعوني سرش افكنده نيست
خـون او تفسير اين اسرار كــرد مـلّت خـوابـيده را بيـدار كرد
غيرت و جوانمردي
غيرت ديني با آن دامنة وسيعش ،يكي از درسهاي بجامانده از تراژدي عظيم كربلاست. چنانكه مسئوليت پذيري وتوجه مدام امام نسبت به حريم خانواده در طول سفر و مدّت اقامتش در كربلا حتي در بحبوحة جنگ و حراست و حفاظت از حريم خانواده و برانگيختن برادرش عباس براي پاسباني ازحرم بعنوان يكي ازشاخصه هاي اصلي ودرسهاي ماندگار آن موردتوجه است.
چنانكه نوشتندبارها حضرت درحاليكه عرصه براوتنگ مي شدو خستگي جنگ و شدت عطش غلبه مي كردجنگ رارها كرده به سمت خيمهگاه برمي گشت و براي بارآخر چون صداي شيون والعطش بچه ها را شنيد درحالي كه ديگررمقي دراو نما نده بود وگرد وغبارجنگ وتنهايي ومصيبت وعطش برسيماي مباركش نشسته و سينه اش تنگ و زمانش ضيق وحلقه محاصره دشمن تنگترشده بود به خيمه گه بازگشت و آنها را به صبوري فرا خواند تا صدايشان به گوش نا محرمان نرسدوازخداي بزرگ براي ايشان صبرطلب كردوخطاب به ايشان فرمود:" اگر من كشته شدم گريبان چاك نزنيد و سخن ناروا نگوييد و براي درامان ماندن ازدست ونظرنامحرمان راه بيابان را در پيش بگيريد"23
وسپس باآنه اوداع كرد ودوباره به ميدان شتافت وهر قدم كه از خيمه دور مي شد با ذكر "لاحول و لا قوه الا بالله و يا غياث المستغيثين "آن دختران بي پناه را به خدا ميسپرد و از خدا براي ايشان طلب ياري مي كرد يد و با صداي بلند مي فرمود :
" يا اهل النتزيل ادفعوا عن هذه الحريم و حاموا عن دين لله و ذلّوا عن حرم الله "24
هان اي اهل قرآن و اي مسلمانان عالم از اين حريم دفاع كنيد و از دين خدا حمايت نمائيد .
وبالاخره زماني كه درگودال قتلگاه افتاده بودنگاهش خيره ونگران به سمت خيمه گاه بود و چون با شقاوت و سنگدلي آن ديوان وددان روبرو شدكه عليرغم وعده اي كه داده بودندبه خيمه گاه حمله ورشدند به وجدان عربيّشان سوگند داد تا شايددست ازاهل حرم بكشند.
گر شما را به جهان ديني و آييني نيست لا اقل مردم آزاده به دنيا باشيد
بنابراين مهمترين نتيجه و درسي كه از اين تراژدي عظيم وازاين سخنان واقدامات مي گيريم آن است كه تا مرز جان ا ز حريم و ناموس و زنان و دختران خويش حمايت نموده آنها را از منظر نامحرمان در امان داريم . چنانكه در طول مسير اسارت بارها امام سجاد(ع) با ابن زياد دربارة دختران پدر تذكّر ميداد و با او شرط ميكردكه دو مرد مسلمان وپاكدامن را به همراه زنان اهل بيت بفرستد تاآنها را از راهي به كوفه ببرند كه تماشاچي ونامحرم در آن مسيركمتر باشند . و زينب (س)نيز خطاب به ابن زيادملعون باعتاب فرمود:
"آيا اين عدالت است كه تو كنيزان خود را در حرمسرا نگاه داري و ما دختران پيغمبر را در جلو چشم نامحرمان بگرداني ؟" وچون كوفيان به چشم چراني گرد آمده بودندام كلثوم به اعتراض برخاست و فرياد زد: " يا اهل كوفه امّا يستحيّن من الله و رسوله ان تنظروا الي حرم النبي " 25 اي اهل كوفه آيا از خدا و رسول حيا نميكنيد كه به حرمسراي پيغمبرخدا(ص) نگاه مياندازيد و سكينه فرياد مي زد سرها را جلو كاروان حمل نكنيد تا تماشاچيان نظرشان به ما نيفتد . آيا مگر به خواستههايشان عمل كردند خدا وفقط خداميداند كه در راه كوفه و شام به دختران پيغمبر چه گذشت .
حق پروري و عدالت
ازديگر اركان و ابعاد قيام امام حسين (ع) حق پروري وبر پايي عدل ودادبود چنانكه اين محورمهم وخطير همواره دغدغه انبياء عظام و اولياء دين درطول تاريخ محسوب ميشد وهيچكدام از ائمه (ع) در برابر حكومتهاي جور و اوضاع نابسامان زمان خويش بيتفاوت نبودند و مخالفتهاي آنان در هر زماني به مقتضاي آن زمان پديدار بود .
وبي ترديداوج چنين عدالت خواهي وحق طلبي بعنوان يك هدف متعالي در كربلا دنبال شدتابه نتيجه اي برتروجاودان دست يافت ودر آن وادي مرز ميان حق و باطل و ظلم و عدل پديدار گشت و كنگره ظلم ظا لمان فروريخت . واين مقصودمتعالي در ظلّ مبارزات حضرت بر عليه حكومت ظا لمان ، شكل گرفت و اين هدف از همان ابتدا در كلام امام حسين (ع) دنبال مي شد چنانكه وقتي قافله درمنزلگاهي بنام ثعلبيه در مسير كوفه كه كاروانش براي استراحت فرودآمده بودندوحضرت در نيم خوابي كه داشتنددرعالم رؤيا جدش رسول الله(ص)راديدندكه به اونويد وصل مي دهد و....
حضرت سراسيمه ازخواب جهيدوبه ذكرآيه ارجاع"انالله واناليه راجون"26 پرداخت. علي اكبركه جوان زيرك وهمدل وهمدم پدر بودومتوجه چنين حالتي بود موضوع رازپدرجويا شدوحضرت ماجرارا بآرامي بيان كردوسپس پرسيد:پسرم چگونه خواهي بودآنگاه كه مرگي ترادرنوردد؟واوكه تربيت شده دامان امامت بود بي درنگ پرسيد "اماكنا بالحق " پدر جان آيا ما در اين راه بر حقيم ؟حضرت پاسخ داد" بلي والّذي اليه مرجع العباد " آري قسم به
آن خدائي كه همه بندگان به سوي او خواهند رفت. آنگاه علي اكبر بارضايت وشادماني گفت : اذا لا نبالي نموت محقين" 27 پس ديگر چه ابائي داريم ازمرگ كه بسراغ ماآيد.
دراين راه علي اكبرها فقط وفقط به حق ميانديشيدندو دررا ه حق جانهاي گراميشان رافدا مي كردند.چراكه اين قافله برمبناي" ليحق الحقّ و يبطل الباطل و لو كره المجرمون "28 بدنبال آن بود كه حق را احقاق و باطل را ابطال سازد چنانكه سيدوسالاراين قافله در طول مسيركربلاونيز در گرما گرم جنگ همواره درسخنانش بر اين محور مهم تكيه داشت و بر آن صحّه ميگذاشت وفرياد ميزد:" افلا ترون أن الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه فليرغب المؤمن الي لقاء الله محقاً – ا علموا رحمكم الله انّكم في زمان القائل فيه بالحق قليل" 29 مگر نميبينيد كه به حق عمل و از باطل نهي نميشود پس بايد كه در چنين زماني هر مؤمن به لقاء پروردگارش شائق گردد.پس بدانيد( رحمت خدا بر شما باد) كه در زماني واقع شديد كه گويندگان حق و عاملان به آن درآن بسيار اندك اند. سروري مي سرايد:
كرد رايـج در جهـان آيين عدل و داد را ساخت ويـران از شهامـت كـاخ استبـدادرا چون بساط ظلم را برچيدن آيين من است جان فدا كردن به راه دين حق دين من است
در كربلا اگر چه ياران بر حق بظاهر اندك بودند امّا بر تودهاي كثيرو نا بحق كه گروهي سست عنصر و شكست خورده بودندغلبه يافتند .و اراده الهي راتحقق دادند كه فرمود:
" كَم مِن فِئَه قَليلَه غَلَبَت فِئه كِثيرَه باذن الله"30 چه بسا عدة قليلي كه(با پشتوانههاي بلند و حمايت اهل آسمان و زمين ودلهاي هموار و چشماني منتظر )به اذن خدا بر توده هاي كثير غلبه يابند( به پيروزيهاي عظيمي دست يابند)
امام خميني آن احياگر طريق حق ورهروراه حسين بن علي(ع)ومجاهدكبيروظلم ستيز جهان معاصر چنين ميگويد :
" عاشورا قيام عدال